سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

18 ضربه چاقو...

18 ضربه چاقو آن هم درحضور قاضی ,مأموران دادگاه و شاهدان عینی...

18 ضربه چاقو آن هم از سوی متهمی که قرار بود خودش  آن روز محاکمه شود...

18 ضربه چاقو در جلوی چشمان همسر و فرزند خردسالش...

18 ضربه چاقو به مادری که 3 ماهه باردار بود...

و تنها جرم مروه:حجاب بود,حجاب...

مروة الشربینی

 



کلیدواژه ها:
[ چهارشنبه 91/2/20 ] [ 1:46 صبح ] [ ] [ نظر ]

 

دوستان عزیز به نظر شما ارتباط این ابیات بسیار زیبای ابن یمین با حجاب چیست؟

 آن کس که بداند و بداند که بداند                 اسب شرف از گنبد گردون بجهاند

 آن کس که بداند و نداند که بداند                 بیدار کنیدش که بسی خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند                 لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند                  در جهل مرکب ابدالدهر بماندگل تقدیم شما

 



کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 91/2/19 ] [ 9:45 عصر ] [ ] [ نظر ]

این شعر از نظر خودم خیلی برداشتها داره، مخاطب عزیزی که حجاب برات خیلی سؤال داره: تو برداشتی که به موضوع این وبلاگ مربوط میشه شما باید حجاب رو گل بگیری.

ذهن ما باغچه است

گل در آن باید کاشت

و نکاری گل من

علف هرز در آن می روید

زحمت کاشتن یک گل سرخ

کمتر از زحمت برداشتن

هرزگی آن علف است

گل بکاریم بیا

تا مجال علف هرز فراهم نشود.

پس اگه دنبال فلسفه و چرایی حجاب می گردی، اول باید ذهنتو نسبت به اون چیزایی که حجابو محدودیت و... میدونه خالی کنی.

پس بسم الله...

فاطمه (س) همراهت



کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 91/2/19 ] [ 3:1 عصر ] [ ] [ نظر ]

می توان تا افق دوید به شب

همه را در سپیده مهمان کرد

می توان آسمان دلها را

با تبسم ستاره باران کرد

می توان سالک لطیفی شد

رخنه در غصه های انسان کرد

اولین شرط یک پند و اندرز که همیشه دوست داریم سازنده باشد:

خوش خلق بودن همراه با معنویات. حجاب هم یک معنویت است... پس برای جا افتادنش باید با روی خوش جلو رفت.



کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 91/2/19 ] [ 2:27 عصر ] [ ] [ نظر ]

... و این برای من درسی بزرگ دارد که نگذارم این تبسم ابدی مادرم، در صفحه ی روزگار خاموش گردد.
و اکنون پشیمان از گذشته، گذشته ای که یاد آوردنش مرا می آزرد و شرمنده ام می کند. و امیدوار به آینده، می خواهم این لبخند دوباره تکرار شود، می خواهم غصه ای از دل پر درد مادرم بردارم.
می خواهم خوب باشم، می خواهم عفیف و پاک باشم، من که روزگاری دل به دیگران بستم، می خواهم روزهایی با مادر شهیده ام باشم تا در رؤیاهای خویش مادر جوانم را ببینم که با نگاه به قامت پوشیده و در عفاف من دوباره لبخند می زند و با این لبخند صدایم می کند که: نه روزهایی بلکه برای همیشه در آغوشم بمان. مادری که دنیای ما با حسادت و رشک او را آزرد و قلبش را شکست؛ مهربانی بی گناه که او را با خشم و نفرت زدند، با کینه، جنینش را سقط کردند، فرزندانش را یتیم و همسرش را بی یاور ساختند. سرانجام، مخفیانه با یک دنیا مظلومیت و غربت در دل خاک آرمید....
ظلم به او هیچ گاه از خاطرم نمی رود. می خواهم پرچم دار پیام او به دنیا باشم. به یاد سیلی و ضربتی که او را مظلومانه شهید کرد، با حجاب و عفافم نمادی از مظلومیت او را به شهر، کشور و حتی سراسر دنیا فریاد کنم و به یاد داشته باشم که: مهربانترین بانوی بهشت را تنها به این گناه کشتند که دوست داشت همه، خداوند را دوست بدارند و بندگی کنند.
در سایه ی محبت و پیروی از امیرمؤمنان، فرمان های خدا را عمل و از هر چه خدا دوست ندارد دوری کنم. آیا تو هم مانند من می خواهی همراه با مادر باشی؟ پس بیا تا صدایش کنیم:
ای مهربان ترین مادر! دستم را بگیر تا برایت دختری کنم، دختری که سراپا پوشیده و در حجاب است. دوستت دارم ای مادر که تو گمشده ی من و بهار امید منی در عزایت اشک می ریزم و دشمنت را لعن و نفرین می کنم.
از خدا می خواهم ظهور فرزندت حضرت مهدی (عج) را برساند. تا با ظهور خویش، نور و شادی و آرامش را در پرتو بندگی خداوند بر سراسر جهان بگستراند...



کلیدواژه ها:
[ دوشنبه 91/2/18 ] [ 8:16 عصر ] [ ] [ نظر ]

حجاب فاطمی

من دختری ایرانی ام از شهر .... نه، اصلاً مهم نیست که از کدام شهر و دیارم. چون اینها، دل غمگین مرا شاد نمی کند و عقده از غم افسرده ام نمی گشاید. من آن دختر راه گم کرده ای هستم، که گاهی به تحصیلات خود بالیدم و دَمی به چهره و رویم و ساعتی به رنگ لباسم و مویم.
اما هنوز گمشده ای دارم که در پی آن سرگردانم. روی، به هر چه شد آوردم. به این جوان لبخند زدم و برای آن یکی موی افشاندم و با دیگری پیامک های محبت رد و بدل کردم، و گاهی از سر لجبازی با آنان که خیرخواهی می کردند بر طبل بی خیالی و بی حیایی کوبیدم....
اما همه ی اینها، غصه ای از دل پژمرده ام بر نداشت و سایه ی غم از سرم کنار نزد و همیشه صدای ضعیفی، از ژرفای وجودم مرا می خواند که تو برای اینها نیستی و این ها سزاوار تو نیست. تو بالاتر از هوس بازی های بچه گانه ی دیگران هستی، تو عزیزتر از آنی، که وسیله ی کامروایی شیطان و شیطان صفتان باشی...
همیشه این کلمات در ذهنم خطور می کرد تا اینکه روزی از کنار حسینیه ی بزرگ شهرمان می گذشتم. پرچم سیاهی مرا به خود جذب کرد. جلو رفتم، پرچمی مخملی و بزرگ، که در میان آن نوشته شده بود: فاطمه پاره ی تن من است.
همین طور غرق خواندن کلمات پرچم بودم ناگهان صدایی از بلندگوی حسینیه، گوشم را نوازش داد، آری سخنران مجلس ایام فاطمیه بود و این گونه می گفت: «خواهران! الگوی شما در همه ی امورتان مادر مظلومه و شهیده، صدیقه ی طاهره سلام الله علیها باشد...»
مقداری درنگ کردم تا بقیه ی سخنان او را بشنوم. سپس به سمت خانه آمدم و به اتاق خود رفته درب را بستم و به فکر فرو رفتم. واقعاً درست است، ما مادری به مهربانی تمام هستی داریم. به خود گفتم:
مادر تو آن بانوی فرخنده ای است که چون شاه مردان به خواستگاری اش آمد مهریه ی خود را شفاعت از گنهکاران شیعه قرار داد. هم او که آغوش پر مهر خویش را گشوده و انتظار فرزندان از زاه مانده ی خود را می کشد...
تو فرزند آن شهیده ای هستی که افلاکیان، آزوی خدمت گزاریش را داشتند و چشم خاکیان به آستان کرامتش دوخته شده است. و به خود آمدم که چرا این گونه شدم؟! اما ندایی از درونم مرا می خواند، هنوز دیر نیست، بیا گمشده ات را پیدا کردی... بیا...
گمشده ی تو آغوش مادرت فاطمه سلام الله علیها است. به آغوش او بازگرد، بلزگشتی که چنان احساس آرامش و معنویتی بر جان و روانت بنشاند که هرگز گِرد گناه نگردی و خدای مهربان را نافرمانی نکنی.
آری، مادر من آن بانوی بال و پر شکسته ایست کهنزدیک سه ماه از غصه و رنج و درد، آب شد و جز شبحی از او به جای نماند و در طول این مدت، جز یک بار لبخند بر لب های او ننشست. روزی به خادمه اش فرمود:
دارم از دنیا می روم و این رسم عرب که نعش درگذشته را بر تخته ای میگذارند که حجم بدن او پیداست؛ مرا رنج می دهد، دوست ندارم حجم بدنم را در کفن، حتی بعد از مردنم، نامحرمی ببیند. و چون خادمه اش طرحی از تابوت
– که رسم دیار خودشان بود –
برای او ترسیم کرد آن قدر دل رنجیده اش شادمان گردید که غنچه ی تبسم بر لب های او شکفته شد و این تنها لبخند یادگار مادر، بعد از شهادت پدر بزرگوارش بود...

ادامه دارد...

 



کلیدواژه ها: حضرت زهرا (سلام الله علیها)
[ یکشنبه 91/2/17 ] [ 4:26 عصر ] [ ] [ نظر ]

سخن ویل دورانت دربارة حجاب زنان ایران
ویل دورانت دربارة حجاب زنان ایران می نویسد: در نقشهایی که از ایران باستان برجای مانده هیچ صورت زن دیده نمی شود.این نقشها نشان می دهد که زنان دارای حجاب، مخصوصا با چادر بوده اند. نویسندة کتاب پوشاک باستانی ایرانیان در این رابطه می نویسد: تاریخ نویسان دربارة پوشاک آن زمان اکثرا به سکوت گذرانده اند .... با این وصف از روی برخی نقوش که از آن زمان به جای مانده، به زنانی از این دوره بر می خوریم که از پهلو بر اسب سوارند، اینان چادری مستطیل بر روی همة لباس خود افکنده اند و در زیر آن یک پیراهن دامن بلند، و زیر این نیز یک پیراهن دیگر بلند تر تا به مچ پا نمایان است.با این حال لباس مذهبی زرتشتیان در حال حاضر نشان دهندة وجود حجاب در دین زرتشت است. زرتشتیان دارای جامه ویژة مذهبی هستند که هر فرد پسر یا دختر، پس از رسیدن به سن پانزده سالگی، باید آن را به تن نماید. بگونه ای که نپوشیدن آن جامة مذهبی باعث ایجاد دیو "در وج ناسو" شمرده است. این لباس "سدره و کشتی" نام دارد و کیفیت آن، که می تواند پوشش کاملی برای زنان به حساب آید. تمام بدن را می پوشاند. و از نظر زرتشت بر هر یک از مرد و زن واجب است که هنگام انجام مراسم عبادی و نیایش، سر خود را بپوشانند. بنا به گفتة مؤبد "رستم شهرزادی" پوشش زنان باید به گونه ای باشد که هیچ یک از موهای سرزن از سرپوش بیرون نباشد ذرخرده اوستا به طور صریح چنین آمده است: "همگان نامی ز تو برگوییم و همگان سر خود را می پوشیم آنگاه به درگاه دادار اهورا مزدا نماز می کنیم"بنابراین حجاب در کیش زرتشت مانند سایر ادیان وجود داشته است و این یک ضرورت اجتماعی است که آیینهای آسمانی به آن توجه کرده اند و مورد تأکید قرار داده اند، هرچند که عده ای از تعالیم دینی خود سرپیچی می کنند و رو به سوی بدحجابی و بی حجابی می آورند.



کلیدواژه ها:
[ شنبه 91/2/16 ] [ 11:3 عصر ] [ ] [ نظر ]

حضرت نوح (ع) هنگامی که سوار بر کشتی شد فرمود: (و قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرساها) سوار کشتی شوید که رفتن و ایستادنش برای خداست. و چون بر آن تسلط یافت فرمود: (سبحان الذی سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین) خدا را شکر که ما را بر این امکانات مسلط یافت.

وقتی سلیمان پیامبر(ع) برای بلقیس نامه نوشت و او را به توحید فرا خواند به او گفت: (انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم)

تمام پیامبران آمده اند تا بگویند:(کونوا ربانیین...) مرد خدا باشید و از خاصان پروردگار.
 خلاصه نگاهی به زندگی اولیای خدا این مطلب را روشن می کند که لحظه لحظه ی حیات آدمی با اسم (رب) گره خورده است، اولیاء به نام او بر می خیزند، می نشینند، می خورند و می آشامندو آغاز و پایان را (خدا) می دانند.
این مسئله فطری است، حتی همان خانم بی حجاب و... هم وقتی به بن بست می رسد، کمی کارش لنگ می شود، کمی روزگار مطابق میلش عمل نمی کند هموست که بنا به فطرتش اشکش جاری می شود و دست به دامن (رب)،
آخه چرا فقط تو گرفتریا باید یادمون بیاد؟ چرا مثل اولیاءش خدا را در تک تک لحظات خودمون شریک نمی کنیم؟ چرا حضور پر رنگش را در زندگی نمی بینیم؟
چرا........................؟   



کلیدواژه ها: حضرت نوح (علیه السلام)، حضرت سلیمان (علیه السلام)
[ شنبه 91/2/16 ] [ 6:34 عصر ] [ ] [ نظر ]

یکی از اصحاب رسول الله(ص) نقل می کند: با برخی از صحابه نزد پیامبر(ص) نشسته بودیم به ناگاه ایشان شخصی را نشانمان داد و فرمود او اهل آتش است، بعد ها در جنگ احد او را دیدم که در صحنه ی کارزار عجیب می جنگید و شمشیر می زد، به خدمت رسول الله رفتم و او را نشان دادم و گفتم یا رسول الله این همان کسی است که شما می فر مودید اهل آتش است، پیامبر فرمودند: باز هم اهل آتش است. خیلی تعجب کردم چرا که می دانستم حضرت سخن به گزاف نمی گوید، اما می دیدم که عمل این فرد، عمل اهل آتش نیست، سعی کردم در معرکه ی جنگ خودم را به او نزدیک کنم، وقتی نزدیکش شدم گفتم: دست مریزاد خسته نباشی برادر خوب در راه خدا شمشیر می زنی، گفت: آری آن مرکب زیر پای آن مشرک را ببین چه مرکب خوبی است می خواهم صاحبش را بکشم و آن مرکب را به غنیمت ببرم.
جالب است که آن شخص در همان جنگ کشته شد و به (قتیل الحمار) یعنی کشته ی راه الاغ شهرت یافت.
می بینید شکل کار یکی است، همه لباس رزم پوشیده اند همه در لشگر پیامبر(ص) جنگیده اند، همه با دشمن مبارزه کرده اند و سختی دیده اند اما این کجا و آن کجا؟.....................

به نقل از مجله امان شماره 32



کلیدواژه ها: داستان
[ شنبه 91/2/16 ] [ 6:32 عصر ] [ ] [ نظر ]

حجاب فاطمی

از جمله راه های آمادگی برای ظهور، توبه است. همین توبه باعث می شود که این بلاهایی که بر سر شیعه آمده رفع و دفع گردد...

از سخنان آیه الله بهجت

 



کلیدواژه ها: ظهور، توبه
[ شنبه 91/2/16 ] [ 6:31 عصر ] [ ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 32
دیروز: 35
آمار کل: 246271


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان