برای لیلی |
عروس با لباس عروسی- که فقط چند ساعت دیگر به تنش بود- وارد خانه ی داماد شد البته با بغضی که گلویش را می فشرد- ناگهان بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن، داماد دور سر عروسش گشت و میخواست جانش را فدایش کند علت گریه را جویا شد، عروس جواب داد: علی جان به یاد آوردم روز به دنیا آمدنم را و حالا امروز را که به خانه ی تو وارد شدم بی شک روزی هم باید به خانه ی قبر منتقل شوم.... علی جان بیا باهم نماز بخوانیم... ... و اینگونه شد که دنیا عروس و دامادی این چنین را به چشم خود دید... کلیدواژه ها: [ جمعه 91/1/11 ] [ 11:20 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
آخرین مطالب
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
برچسب ها
چادر (17)
فاطمیه (16)
بی حجاب (6)
خاطره (5)
خداوند (5)
لیلی (5)
لیلی نامه (4)
دل نوشته (4)
حدیث (4)
عکس (4)
غرب (4)
قرآن کریم (4)
جنگ نرم (3)
طنز (3)
بی حجابی (3)
شعر (3)
شفاعت (3)
شهدا (2)
زن (2)
سینما (2)
داستان (2)
روز معلم (2)
برای دوست عزیزم (2)
امام خامنه ای (2)
ظهور (2)
گشت ارشاد (2)
قطره (1)
قلم (1)
کاریابی (1)
کودکی (1)
عروسک (1)
عسل (1)
غرب (1)
فضایل (1)
فطرت (1)
امام خمینی (1)
امام زمان عج (1)
آسمان (1)
اخلاق جنسی (1)
اشتغال زنان (1)
افتخار (1)
بصیرت (1)
انتطار (1)
بی حچابی (1)
پاکی (1)
توبه (1)
خانم (1)
خواستگار (1)
خوب (1)
خوشگل (1)
چرا حجاب؟ (1)
حجاب (1)
حجاب مهدوی (1)
حضرت فاطمه(س) (1)
حیا (1)
زلال (1)
دختر (1)
دختران و پسران (1)
رجب (1)
رجبیون (1)
روابط نامشروع (1)
روز زن (1)
سینما (1)
زیبایی (1)
سرداب (1)
شهید (1)
شهید مطهری (ره) (1)
طبقه بندی (1)
محدودیت (1)
مروه (1)
مستر همفر (1)
مصونیت (1)
معرفی کتاب (1)
نقش رسانه (1)
نماز (1)
نمایشگاه کتاب (1)
هفته ی حجاب (1)
همسر (1)
هنر (1)
یاصاحب الزمان عج (1)
یس (1)
کشف حجاب چینی ها (1)
آرشیو مطالب
جستجو در وبلاگ
آمار بازدید دیروز: 3 آمار کل: 246857
جستجو در وبلاگ
موسیقی وبلاگ |
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |