سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

 

یا زهرا س

عروس با لباس عروسی- که فقط چند ساعت دیگر به تنش بود- وارد خانه ی داماد شد البته با بغضی که گلویش را می فشرد- ناگهان بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کردن، داماد دور سر عروسش گشت و میخواست جانش را فدایش کند علت گریه را جویا شد، عروس جواب داد: علی جان به یاد آوردم روز به دنیا آمدنم را و حالا امروز را که به خانه ی تو وارد شدم بی شک روزی هم باید به خانه ی قبر منتقل شوم.... علی جان بیا باهم نماز بخوانیم...

... و اینگونه شد که دنیا عروس و دامادی این چنین را به چشم خود دید...



کلیدواژه ها:
[ جمعه 91/1/11 ] [ 11:20 صبح ] [ ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 70
دیروز: 29
آمار کل: 243920


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان