برای لیلی |
دوباره اتوبوس راه افتاد همون اتوبوس داستان قبلی، یک لحظه صبر کنید نه راستی قبل اینکه راه بیفته درگیری هایی داشتیم، اتوبوس پر شده بود و جا نبود تقریبا آخرین نفرهایی بودیم که سوار اتوبوس شدیم، چشمم به صندلی اوّل پشت سر راننده افتاد که خانم بی حجابی با آرایش و.... - بقیشو خودتون میدونین - تنها نشسته بود، اجباراً و با توکل بر خدا پریدم رفتم کنارش نشستم، با خودم گفتم حالا که خدا اینو به تور من انداخته حتماً مصلحتی بوده بنابراین از فرصت استفاده کردم و با اجازتون رفتم منبر، اولش نمی دونستم از کجا شروع کنم ولی آخرش که فکّم گرم شده بود وقت کم آوردم(خصوصیت ما خانماست دیگه کاریش نمیشه کرد) از مسئله ی پیش پا افتاده ی شلوغی ترمینال شروع کردم و خلاصه آسمون و ریسمونو به هم بافتم وآنقدر صغری کبری چیدم که بنده ی خدا مشکلات زندگیشو هم با من در میون گذاشت و مشاوره گرفت، اما چیزهایی که ازلابلای حرفاش پیدا بود این بود که همه چیز رو از ما بهتر میدونه مشکل توی عمل کردنه، باب هر مسئله ای رو که باز میکردم میدیدم بابا طرف التماس دعاست حتی خودش هم اعتراف می کرد که میدونه ولی عمل نمیکنه......چرا؟.........واقعا چرا؟.... کلیدواژه ها: [ شنبه 91/1/5 ] [ 11:13 عصر ] [ ]
[ نظر ]
اتوبوس راه افتاد، بعد این که خوب گرم صحبت شده بودیم ناگهان صدای بلند و تند و خشن خانمی که در عقب اتوبوس بلند شده بود نظرمان را به خود جلب کرد و بی اختیار همه ی چشم ها به عقب اتوبوس دوخته شد، خانمی را دیدم که در حال فحش دادن و دری وری گفتن به آقا پسری بود، بعداً که داستان را جویا شدم فهمیدم که این آقا پسر به دخترای این خانم نگاه های بدجور کرده بود و این خانم صدای اعتراضش بلند شده بود؛ کار داشت به کتک کاری می رسید که با عذرخواهی پسره قضیه ختم به خیر شد. من که از دور شاهد این ماجرا بودم همه ی حق رو به خانمه داده بودم و حتی با خودم درباره ی آقا پسره هم قضاوتهایی کرده بودم، بعداً که جزئیات روشن شد فهمیدم که نخیر، مثل اینکه فقط پسره مقصر نبوده؛ چون دخترای اون خانم وضع حجاب خوبی نداشتن، در حالی که همه فقط به پسره گیر داده بودن و اونو مقصر می دونستن. به نظرتون کار اون دخترخانما جز این چه معنی ای داشت، جز اینکه یه چراغ سبز نشون بدن به چشمای آلوده، جز اینکه با این کارشون خودشونو به راحتی بفروشن و در اختیار دیگران قرار دادن، جز اینکه ... کلیدواژه ها: [ شنبه 91/1/5 ] [ 11:12 عصر ] [ ]
[ نظر ]
این روزها با وارد شدن به سال جدید کم کم بوی بهار استشمام میشود، درختان نفس کشیده اند و به دنبال پوشاندن خود با شکوفه و برگ هستند همه چیز دارد زنده میشود اما...اما.... کلیدواژه ها: [ شنبه 91/1/5 ] [ 11:9 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |