برای لیلی |
یادش بخیر,چقدر اون روز خندیدیم.یه بار یکی از بچه ها تعریف می کرد که برادرش یه روز تو خیابون یه آقا و خانومی رو که گویا زن و شوهر بودند می بینه .خانومه حسابی آرایش کرده و حجابشم خوب نبوده.این برادر شجاع دوست ما هم می ره جلو و به خانومه میگه:خانوم,ببخشید اگه میشه دفعه ی بعدی که اومدین بیرون رژلب قرمز بزنین.شوهره تا میاد قاتی کنه که آهای این چه حرفیه می زنی و...این برادرمون بر میگرده میگه:آروم باش داداش,قاتی ام نکن الکی.خانوم شما اگه می خواست واسه شما آرایش کنه و لباس خوشگل بپوشه,تو خونه این کارو می کرد.وقتی بیرون خونه هم این کارو می کنه یعنی نظر من براش مهمه,منم خب نظرمو گفتم,خب قرمز دوست دارم,چرا ناراحت میشی؟بعدشم این برادر شجاعمون فرار رو بر قرار ترجیح میده. کلیدواژه ها: [ یکشنبه 90/12/7 ] [ 11:25 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |