سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

تو تابستون گرم امسال با این گرمای خفه کنندش تو اتوبوس نشسته بودیم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا
دور از مامانش نشسته بود رو صندلی، تَه اتوبوس
دختر کوچولو روسریش رو خیلی قشنگ، با رعایت حجاب، همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانمی مانتویی و تقریباً بی حجاب که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو همش باد میزد با افسوس گفت:
توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟!!
از دست اجبار این مامانای خشکه مقدس...
تو گرمت نمیشه بچه؟!!
همون لحظه اتوبوس واستاد و دختر کوچولو باید پیاده می شد.
دختر کوچولو گره ی روسری شو سفت تر کرد و محکم گفت:
بله ...  گرمه ....   ولی آتیش جهنم که گرمتره... تازه خیلی خیلی گرمتره...
دختر کوچولو رفت ولی...
ولی اون خانم سخت به فکر فرو رفت....
ولی آتیش جهنم گرمتره... تازه خیلی خیلی گرمتره...
خیلی خیلی گرمتره....



کلیدواژه ها: چادر
[ چهارشنبه 91/5/25 ] [ 8:0 صبح ] [ بیدار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 25
دیروز: 35
آمار کل: 246264


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان