تو تابستون گرم امسال با این گرمای خفه کنندش تو اتوبوس نشسته بودیم.
یه دختر کوچولوی 8-9 ساله هم به خاطر نبود جا
دور از مامانش نشسته بود رو صندلی، تَه اتوبوس
دختر کوچولو روسریش رو خیلی قشنگ، با رعایت حجاب، همراه چادر عربی سرش کرده بود.
خانمی مانتویی و تقریباً بی حجاب که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودشو همش باد میزد با افسوس گفت:
توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟!!
از دست اجبار این مامانای خشکه مقدس...
تو گرمت نمیشه بچه؟!!
همون لحظه اتوبوس واستاد و دختر کوچولو باید پیاده می شد.
دختر کوچولو گره ی روسری شو سفت تر کرد و محکم گفت:
بله ... گرمه .... ولی آتیش جهنم که گرمتره... تازه خیلی خیلی گرمتره...
دختر کوچولو رفت ولی...
ولی اون خانم سخت به فکر فرو رفت....
ولی آتیش جهنم گرمتره... تازه خیلی خیلی گرمتره...
خیلی خیلی گرمتره....
کلیدواژه ها: چادر