روایت اول:(به نقل از مادربزرگم)زنی را در نظر بگیرید که همراه دو فرزند خردسال و شیر خوار خود از یکی از استان های غربی کشور به مشهد می آید و شوهر خویش را در مشهد از دست می دهد،خودش می شود سرپرست بچه هایش،این وضعیت مصادف می شود با ایام کشف حجاب رضاخانی و حال این زن باید به تنهایی برای معاش زندگی اش تلاش کند، تعریف می کنند هر گاه می خواست برای خرید به بیرون برود چادر شبی ، ملحفه ای را بر سر می کرد و به بیرون می رفت، چون چادر هایش را قزاق ها در خیابان پاره کرده بودند...حتی به این چادر شب ها و ملحفه ها هم رحم نمی کردند و روز به تعدادشان کمتر و کمتر میشد
روزی تنها پارچه ای را که در خانه می یابد را به عنوان چادر بر سر می کند و برای تامین نیاز هایش به بیرون می رود این بار نیز داستان روزهای قبل تکرار می شود و قزاق همان تنها دارایی زن را از سرش بر می دارد اما این یار زن سخت عصبانی می شود واز قزاق می خواهد تا پارچه را پس دهد که این آخری دارایی اش هست قزاق در برابر اصرار زن به او وعده میدهد که اگر زن بر در خانه اش بیاید پارچه را به او باز می گرداند ... زن برای باز پس گیری پارچه می رود اما پارچه را به او نمی هند و دست به سرش می کنند این بار ناراحتی تمام وجودش را در بر می گیرد و آه وناله اش به هوا بلند ...می شود
سه روز بعد خبری می رسد، خبری تکان دهنده، قزاق را اعدام کرده اند...تا شاید سایر قزاق ها بفهمن که خدایی وجود دارد که رضاخان نیست؛ ظلم را جواب می دهد و آه و ناله های یک زن تنها را بی پاسخ نمی گذارد
روایت دوم:(به نقل از مادر جانم ) مراسم روضه خوانی است، زنان نشسته اند، روضه خوان آمده است و روضه می خواند، سماور در داخل آشپزخانه قل قل می کند..
انگار اتفاقی در حال افتادن است، سر و صدا و وحشتی میان مستمعین دیده می شود و هر کس به سویی فرار می کند ؛ قزاق ها وا رد خانه می شوند و از حیاط گذشته و با چکمه هایشان مجلس اهل بیت را زیر پا می گذارند؛ به سمت آشپزخانه می روند و سماور آب جوش را وسط آشپز خانه خلی می کنند...و صاحب خانه هاج واج نگاه می کند
روایت سوم (به نقل از تاریخ):مردم در مسجد مهم شهر تجمع کرده اند، نمی خواهن ننگ را بپذیرند،نسل اندر نسل سالم زندگی کرده اند ولی حالا باید...نزدیک غروب است که تحصن رنگ خون می گیرد.
سلام بر زنان و مردانی که در مسجد گوهرشاد به خون تپیدند،سلام بر چادر هایی که به خون وخاک آغشته شد، سلام بر زنانی که وظیفه ی جهاد نداشتند اما گلوله های رضاخان سینه هایشان را شکافت، سلام بر سنگفرش مسجد گوهرشاد که پذیرای خون گرم چکیده از قلب های شهیدان بود، سلام بر آنانی که به هنگام عروج، سایه ی دو گنبد را بر سر خود دیدند؛ گنبد فیروزه ای مسجد و گنبد طلایی امام سلام بر شهیدانی که به گفته ی شاهدان عینی جنازه هایشان همچون لاشه ای بر روی گاری می انداختند تا در جایی نا معلوم دفن کنند...
21تیر ماه 1314 هجری شمسی، یادآور غیرت و عزت زنان و مردان ایرانی گرامی باد
کلیدواژه ها: