برای لیلی |
به تمام تاروپود چادرش عادت کرده بود... توی خیابون داشت راه میرفت... چند تا آقا (که خدا هدایتشون کنه و ازگناهشون بگذره) واسه مسخره کردنش آب کثیف ریختن روی چادرش... و وانمود کردن که عمدی نبوده و یه عذرخواهی بانیش خند... دوست بیچاره...... دلش شکست فقط به خاطر اینکه حرمت چادرش پایمال شده....... هیچ اعتراضی به خدا نکرد...... فقط راهشو گرفت و رفت... به آخر خیابون رسید...... خواست بپیچه... یه لحظه صدای فریاد یه آقا اومد.... دوستاش دورش جمع شدند... اون دختر برگشت و دوید سمت همون فریاد…
به نقل از .... کلیدواژه ها: [ چهارشنبه 91/3/31 ] [ 6:6 عصر ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |