سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

امروز که به کتابخانه رفتم قبل از اینکه به فکر خودم باشم به فکر دوستانم در حجاب فاطمی بودم کتابی به نام«دختران روی به عفاف می آورند » از سری کتاب های فمنیسم در ترازوی نقد را در کتابخانه دیدم که برای معرفی به دوستان مناسب بود ، این کتاب نوشته ی وندی شلیت و نانسی لی دیموس می باشد زحمت ترجمه ی آن به فارسی را سمانه مدعی و پریسا پور علمداری کشیده اند ونهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، آن را چاپ کرده اند.
این کتاب پیشنهادی مشتمل بر دو بخش است: بخش اول، دختران روی به عفاف می آورند، که خود شامل 9فصل با عناوین زیر می باشد:
زنان بی بند وبار، نسخه ی جدید دختر بد و محدودیت های آن، نیمه شب است می دانید الگوهایتان کجا هستند، رویارویی با سرکوبگری عاطفی، ببخشید خانم شما دوستان مرا دیده اید، منادیان مد ناب، دختران بدی که مطابق میل مردم رفتار می کنند ودختران خوبی که شورش کرده اند، موج چهارم فمنیستی و پرخاشگری زنان
عنوان بخش دوم:زن آگاه شدن در دنیای شهوانی است وبخش سوم آن به بررسی اخلاق جنسی در آموزه های اسلامی می پردازد.
خواندن کتاب دختران روی به عفاف می آورند رابه شما توصیه میکنم. گاهی خواندن مطالب پیرامون عفاف و حجاب از قلم دیگران- منظورم غیر مسلمانان و غیر ایرانیان است – تاثیرات بیشتری روی ما می گذارد. پس از خواندن این کتاب به مسلمانی خود افتخار خواهید کرد.
در اینجا ونیز درآینده هم مطالبی از این کتاب را روی وبلاگ قرار می دهم

 نگاههای آلوده و آموزش مسائل جنسی به کودکان وحتی نوزادان
این حرف مردم پسند نیست اما نوع پوشش یک زن جوان، بدون این که خودش متوجه باشد، می تواند او را به یک وسیله ی سرگرمی راه رونده برای مردان تبدیل کند و یا برعکس گاهی باعث می شود مردم به ویژگی های او توجه کنند. بسیار دیده ام دختر نوجوانی در ایستگاه اتوبوس یا فروشگاهی ایستاده است و با خوشحالی به جلو نگاه می کند در حالی که یک مرد هفتاد ساله از پشت سر به لباس های بدن نمای او خیره شده است. اگر با این دختر صحبت کنی، احتمالا می گوید دارد با پوشش خود «شخصیت » خود را نشان می دهد اما مردی که پشت سر اوست دقیقا بر عکس این را می بیند یعنی اجزای بدن اورا که همه ی زنان دیگر هم  دارا هستند. (جنسیت )
ادامه ی مطلب را خودتان بخوانید، شرمنده ام...
همان صفحه170      



کلیدواژه ها: معرفی کتاب، اخلاق جنسی
[ جمعه 91/2/8 ] [ 7:45 عصر ] [ ] [ نظر ]

یه روز منتظر اتوبوس بودم تا برم حرم (ریاءً قربهً الی الله!)؛ 5 دقیقه گذشت، اتوبوس نیومد. 10 دقیقه گذشت، بازم نیومد. 15 و 20 دقیقه.... همینطور ثانیه ها در گردش بودن ولی بازم نیومد و من همچنان منتظر بودم. مسافرا که تعدادشون زیاد شده بود همشون شروع کردن به گلایه و بد و بیراه گفتن به ...
یکی ساعتشو نگاه می کرد، یکی از فرط عصبانیت یکسره راه می رفت؛ اون یکی طاقت نیاورد و با تاکسی رفت...
و من همچنان در انتظار اتوبوس بودم، خدایا این انتظار کی به پایان میرسه؟!
یه لحظه به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم: ما برای اومدن اتوبوس که کرایه اش ارزونتر از سواریه، این همه بی تابی می کنیم... اما...
اتفاقاً اون روز جمعه بود، ذهنم رفت پیش صاحب اون روز و گفتم اگر هر کدوم از شیعیان برای ظهور امام زمان (عج) همین اندازه، نه بیشتر نگران بودن و بی تابی می کردن، امام زمان (عج) ظهور می کردن؛ اما افسوس...!!؟؟



کلیدواژه ها: انتطار، داستان
[ جمعه 91/2/8 ] [ 1:50 عصر ] [ ] [ نظر ]

حجاب فاطمی

 

آقای من، مولا جان همه چیز به تو ختم می شود، وقتی شهادت رسول الله(ص) است و روضه و زیارت نامه شان را می خوانیم آخرش می گوییم( اللهم عجل لولیک الفرج...)

وقتی به فرق شکافته شده ی علی(ع) در مسجد می رسیم و غم غربت مولای غریبمان در قلبمان سنگینی می کند می گوییم: خدایا اماممان را برسان...

وقتی به صدیقه ی طاهره (س) می رسیم و روضه ی میخ و در و محسن شهید را می خوانیم میگوییم عیبی نداردآقایمان می آید و انتقامشان را می گیرد...

وقتی به پاره های جگر امام حسن(ع) می رسیم باز همین جمله را می گوییم...

وقتی محرم و صفر می آید و آن دو ماه را از درون جان ضجّه می زنی و روضه ی امام حسین(ع) را میخوانی، به سر بریده که می رسی، به اسارت عمه سادات که می رسی،وقتی گوشه گوشه ی واقعه ی کربلا را مرور می کنی آخر همه ی آن ها می رسی به یک جمله...

اللهم عجل لولیک الفرج...

بیا آقا... بیا...  



کلیدواژه ها:
[ پنج شنبه 91/2/7 ] [ 10:9 عصر ] [ ] [ نظر ]

حجاب فاطمی

فاطمه جان یک بار دیگر دیده بگشا، دیده بگشا و پسر عمّت را ببین، ببین که چطوراز غمت قدش خمیده شده است، ناله هایش را ببین، ببین که موهایش سفید شده است، ای بود و نبود علی، علی بدون تو چگونه زنده بماند؟...
عزیز دلم چرا گفتی خدا (عجّل وفاتی) ؟
چرا گفتی نیمه شب غسلم بده آن هم با پیرهن ای همسرم؟
چرا گفتی نیمه شب کفنم کن فاطمه ی من؟
چرا گفتی نیمه شب مرا به خاک بسپار تمام وجودم؟
آخر خودت بگو چطورنشان دست یک نامرد را بر بدن حبیبت  ببینی و هیچ نگویی؟
چطور چادر خاکی ببینی و سکوت کنی؟
چطور نشان ولایت را بر بازوی زهرایت ببینی و هیچ نگویی؟
خاموش شدن شمع وجودت را ببینی و...
یتیمانت را ببینی...این همه درد را ببینی و هیچ نگویی؟
آری می دانم چرا هیچ نگفتی....
آخر تو امیر المومنینی... تو امیرالمومنین فاطمه ای...
آخر فقط تو می توانی هیچ نگویی...
آخر تو امیر المومنینی...   



کلیدواژه ها: فاطمیه، امام علی (علیه السلام)
[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 10:33 عصر ] [ ] [ نظر ]

حجاب فاطمی

کجایی ای چراغ خانه ی من...
 

بعد تو دیگر هرشب مدینه شام غریبان است...

بعد تو خانه ی دلم غم خانه شده است  و کاشانه ام تاریک، مظلومه زهرایم...

بعد تو اشک دائمم کنار تربتت جاریست و روز و شب برای غربتت نوحه سرایی می کنم، ای کاش من جای تو سیلی می خوردم..

بعد تو چگونه بچه ها را ساکت کنم به آن ها چه بگویم؟ از کجا بگویم؟

ای شریک غمهایم، کجایی؟ علی بی تو چه کند؟

شام غریبان سحر ندارد/ اشک یتیمان اثر ندارد/ زهرای خوبم امشب کجایی...

 



کلیدواژه ها:
[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 10:28 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

السلام علی المهدی...

آجرک الله یا صاحب الزمان فی مصیبه امّک المظلومه الشهیده المغصوبه...

آقا جان می دانم که جانتان آزرده شده و مصیبت مادر آتش به جانتان زده...

مولا جان بحق شام غریبان امشب، بحق غربت و تنهایی علی(ع)،رحمی به ما کن و برای ظهورت دعا...

آخر همه ی امیدمان به شماست آقا به شما...

اللهم عجل لولیک الفرج...

حجاب فاطمی



کلیدواژه ها: فاطمیه، امام زمان (علیه السلام)
[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 10:19 عصر ] [ ] [ نظر ]

 

حجاب فاطمی

خانه ی علی (ع) چه خبر است...؟ چه خبر است که آسمان و زمین و تمام موجودات با این خانه هم ناله اند و همدردی می کنند...
چه بگویم، باید رفت سراغ صاحب این خانه؛ چون او شاهد و ناظر صحنه ها بوده است....
درست است که دستش بسته بوده اما همه را دیده.... غربت را، چادر خاکی را، پهلو را... میخ را.... سیلی را....
در را... بی وفایی را... بی یاوری را.... همه و همه را دیده...
اما از این به بعد علی تنها می شود، تنهای تنها... دیگر خبری از همراهی نیست... دیگر علی می ماند و چاه... علی می ماند و آه
علی ماند و غربت، و علی و بی زهرایی...
دیگر هیچکس برای علی، زهرا نمی شود، دیگر ولایت حامی ندارد، چه کند با بی زهرایی...
چه کند با بی یاوری...
چه کند....
الهی بشکنه دست مغیره...



کلیدواژه ها: فاطمیه، امام علی (علیه السلام)
[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 1:41 عصر ] [ ] [ نظر ]

حضرت زهرا «علیها السلام» می فرمایند:
هرکس عبادت خالص خود را به سوی خدا بالا فرستد خداوند بهترین چیزی را که مصلحت اوست برایش فرو می فرستد .
این یک حدیث زیبا، امیدوار کننده و مشهور است که حداقل هر سال به مناسبت ایام فاطمیه از گوشه و کنار به آن برمی خوریم. شخص حضرت زهرا «علیها السلام » عبادت خالص خود رابه سوی خدا فرستاد، زندگی خود را با کار برای رضای خدا زنده و جاودانه کرد، باتمام آنچه داشت از دین پدرش دفاع کر، هیچ چیز را برای خودش نگه نداشت، فرزند عزیزش را، پهلوی شکسته اش را، صورت سیلی خورده اش را سرمایه ای ساخت، تا باآن خلوصش را به خدا اثبات کند، خدا نیز بهترین چیزی را که مصلحتش بود برایش مقدر کرد که ما از آن چیزی نمی دانیم ؛ فقط می دانیم حضرت زهرا گرچه مظلوم همیشه ی تاریخ است و ما بی نشان از مزارش هستیم؛ ولی نشانی اش را در دل های خود به خوبی می یابیم.
بنگریم؛ آیا ما نیز می توانیم عبادتی خالص را به سوی خدا بفرستیم؟ آن عبادت خالص چه می تواند باشد؟ شاید الگو گیری از آن حضرت در عفاف و حجاب بتواند نشانی ازما، پیش آن حضرت باشد.



کلیدواژه ها: حضرت زهرا (سلام الله علیها)
[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 12:20 عصر ] [ ] [ نظر ]

علی جان می دانم دیگر نمی توانی به خانه ات برگردی آخر خانه ای که فاطمه ندارد یعنی هیچ ندارد...

می دانم غم داغ فاطمه با دلت چه کرده است، می دانم شرمندگی مقابل رسول الله چقدر سخت است...

ولی علی جان بخاطر بچه ها برو، بعد مادر بچه ها به تو نیاز دارند...

اگر نروی حسین جانت دیگر غذا نمی خورد، حسن جانت دیگر نمی خندد، کلثومت توان بلند شدن ندارد و زینبت موهایش را شانه نمی زند...برو علی جان می دانم سخت است ....

............ولی برو............



کلیدواژه ها: فاطمیه، امام علی (علیه السلام)
[ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 8:15 صبح ] [ ] [ نظر ]

 

 

حجاب فاطمی

زینب جان خانم برخیز، برخیز و مادر را ببین که چطور در بستر افتاده و رنگ به رو ندارد، برخیز و پدرت را ببین که چشمانش ابریتر از آسمان است، برخیز خانم برخیز و آماده شو آماده شو برای ام ابیها شدن، بعد مادر علی (ع) به تو نیاز دارد، میدانم چهارسال بیشتر نداری ولی برای شما خاندان مهم نیست تو زینب چهارساله ای اما بیشتر از همه می فهمی...
برخیز و حسن و حسین را نوازش کن، خانم تاب بیاور هنوز اول راهی، روزهای سختی پیش روی توست، هنوز باید فرق شکافته ی پدر را ببینی، پاره های جگر حسن جانت را ببینی، باید ام اخیها شوی و سر جداشده اش را ببینی، باید پرچمداری کنی، تل زینبیه ببینی، دنبال دختر بچه ها در بیابان بگردی، سر عزیزانت را بالای نیزه ببینی ، هنوز باید تک تک افراد را فدا کنی، اسارت بکشی، مجلس شام ببینی و سخنرانی کنی، دختر برادر را با سر پدرش ببینی....
برخیز خانم جان برخیز و آماده شو برخیز و از صبر زینبی ات کمک بگیر برخیز و آماده شو پدر به تو نیاز دارد، برخیز و آنچه مادر به تو آموخته به کار بند... برخیز...
 ام ابیها...



کلیدواژه ها: دل نوشته، فاطمیه، حضرت زینب (علیها السلام)
[ سه شنبه 91/2/5 ] [ 9:51 عصر ] [ ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 25
دیروز: 9
آمار کل: 243563


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان