سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای لیلی
قالب وبلاگ

تا سوار ماشین شدم و تو رو دیدم خیلی حالم ناجور شد...
راستش هر وقت یه خانمو این طور میبینم حالم بد میشه... یه زن، که یادش رفته...
و تو با اون نگاه بدت منو اذیت می کردی، مثلا داشتی بهم میگفتی اینو نگا، از پشت کوه اومده...
و من داشتم تو ذهنم با تو حرف می زدم... چند دفعه خواستم سر صحبتو باهات باز کنم...
ولی دیدم شرایط مهیا نیست گفتم بذار پیاده که شدی منم پیاده میشم و میام دو سه دقیقه باهات حرف می زنم...
تو ذهنم برات کلّی فلسفه چیدم که بهت بگم...
ولی کاش...
تو که پیاده شدی...
صدای ترمز رو که شنیدم...
و وقتی تو رو کف خیابون دیدم...
کاش زودتر بهت میگفتم
تا شاید فرصتی برای بازگشت داشتی...
ولی حالا دیگه فرصت تو تموم شد ولی کاش...
کاش لحظه ی آخر عمرت وضع بهتری داشتی...
کاش....



کلیدواژه ها:
[ سه شنبه 91/6/21 ] [ 9:28 عصر ] [ بیدار ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ : بیدار[131]
نویسندگان وبلاگ :
حُسن یوسف[13]
دختر پشیمون[3]

لینک دوستان
برچسب‌ ها
چادر (17)
عکس (4)
غرب (4)
طنز (3)
شعر (3)
زن (2)
قلم (1)
عسل (1)
غرب (1)
خوب (1)
حیا (1)
رجب (1)
هنر (1)
یس (1)
جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

آمار بازدید
امروز: 19
دیروز: 37
آمار کل: 243621


جستجو در وبلاگ


در این وبلاگ
در کل اینترنت

موسیقی وبلاگ
ایران رمان