وبلاگ :
براي ليلي
يادداشت :
کرببلا اي کاش من...
نظرات :
0
خصوصي ،
3
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حُسن يوسف
لابد ميايستي، همانجا، ميانهي راه نجف تا کربلا، رويِ سرِ همهشان دست ميکشي، روي پاهاي خسته و تاولخوردهشان حتي... خستگي را تو از تنشان ميبري، برقِ چشمهاي آنهمه پير و جوان و زن و مرد را لابد تو جرقه ميزني، چشمه اشک جشمهايشان را تو ميجوشاني، موکبهاي عزا را تو سرِ پا نگه ميداري، کتريهاي چاي را، مَشکهاي آب را، ظرف حلواهاي نذري را تو پُر ميکني... آن محشري که اربعين توي کربلا به پا ميشود، آنهمه شور را تو برپا ميکني.
(
بهار نارنج
)